قوله تعالى، بسْم الله الرحْمن الرحیم، «الله» منور القلوب، «الرحمن» کاشف الکروب، «الرحیم» غافر الذنوب، الله مطلع على الاسرار، الرحمن بقضاء الاوطار، الرحیم بغفران الاوزار، الله لارواح السابقین الرحمن لقلوب المقتصدین، الرحیم لذنوب الظالمین. انس مالک گفت: بالله العظیم که شنیدم از امیر المومنین على (ع) و على از ابو بکر (رض) همچنین با سوگند و ابو بکر از مصطفى (ص) و مصطفى از جبرئیل (ع) و جبرئیل از میکائیل و میکائیل از اسرافیل و اسرافیل علیهم السلام از حق تعالى جل جلاله که گفت: بعزتى و جلالى و جودى و کرمى من قرأ بسْم الله الرحْمن الرحیم متصلة بفاتحة الکتاب مرة واحدة اشهدوا علی انى قد غفرت له و قبلت منه الحسنات و تجاوزت عنه السیئات و لا احرق لسانه بالنار و اجیره من عذاب القبر و عذاب النار و عذاب القیامة و الفزع الاکبر و یلقانى قبل الانبیاء و الاولیاء»


عزیزتر است این نام که کارها بدو تمام و از بر مولى ما را پیغام، خنک مر آن زبان که بدو گویاست، خنک مر آن دل که بدان شیداست. بیاد کرد و یاد داشت این نام بنده را امروز در دنیا حلاوت طاعت است، بدر مرگ فوز و سلامت است. در گور تلقین و حجت است، در قیامت سبکبارى و راحت است، در بهشت رضا و لقا و رویت است.


قوله تعالى: سأل سائل یک قول از اقوال مفسران آنست که: سایل درین آیه مصطفى (ص) است که کافران و مشرکان در مکه او را رنجه میداشتند و اذى مینمودند، مردان او را ناسزا میگفتند، نجاست بر مهر نبوت مى‏انداختند، دندانش مى‏شکستند. زنان از بامها خاک مى‏ریختند، کودکان بر پى وى مى‏انگیختند تا بیهوده‏ها و ناصواب میگفتند. مومنان صحابه را یکان یکان مى‏گرفتند و معذب همى‏داشتند. رسول خدا از سر آن ضجرت و حیرت دعا کرد و از الله تعالى بر ایشان عذاب خواست. رب العالمین از آن سوال و دعاى وى حکایت باز میکند که: سأل سائل بعذاب واقع للْکافرین درخواست میکند رسول ما صلى الله علیه و سلم فرو گشاد عذاب بر این کافران، و فروگشاد عذاب بودنى است و افتادنى برین کافران هم در دنیا و هم در آخرت. در دنیا روز بدر ایشان را کشتند و در آن قلیب بدر بخوارى افکندند، و در آخرت ایشان را عذاب کند روزى که اندازه آن پنجاه هزار سالست: اینست که رب العالمین گفت: فی یوْم کان مقْداره خمْسین ألْف سنة آن گه مصطفى را (ص) تسلى داد و رنجورى و بر امر هم نهاد گفت: فاصْبرْ صبْرا جمیلا یا محمد تو صبر میکن و خوش همى باش و دل بتنگ میار، اقتدا کن پیغمبران گذشته فاصْبرْ کما صبر أولوا الْعزْم من الرسل. انبیا همه لباس صبر پوشیدند تا بمراد و مقصود رسیدند. صبر بود که یعقوب را بدست فرج و راحت از بیت الاحزان برون آورد که فصبْر جمیل. صبر بود که شراب شفا بر مذاق ایوب ریخت که إنا وجدْناه صابرا. صبر بود که نداى فدا بگوش اسماعیل رسانید ستجدنی إنْ شاء الله من الصابرین. صبرست که مومنان را از سراى بلوى بجنت مأوى رساند و هر چه مقصودست حاصل کند و بگوش ایشان فرو خواند که: و بشر الصابرین على الجملة شیرمردى باید، بزرگ همتى، که در راه دین هر شربت که تلختر بود او را شیرین‏تر آید و هر راه که دورتر بود او را نزدیک‏تر آید، تا نام او در جریده صابران اثبات کنند. امروز او را منشور محبت نویسند که: ان الله یحب الصابرین و فردا او را این خلعت دهند که: سلام علیْکمْ بما صبرْتمْ فنعْم عقْبى الدار.


قوله تعالى: إنهمْ یروْنه بعیدا و نراه قریبا کافران آمدن رستاخیز دور و دیر مى‏دانند و آن نزدیکتر از آنست که ایشان مى‏پندارند. مصطفى (ص) گفت: ما الدنیا ما مضى و ما بقى الا کثوب شق باثنین و بقى خیط واحد الا و کان ذلک الخیط قد انقطع.


گفتا: دنیا آنچه مانده در جنب آنچه گذشته بمثل چون جامه‏اى است که درزیى استاد آن را بدرد، تا آن گه که یک رشته بماند و از وى جز آن یک رشته نماند، چه خطر دارد بریدن آن یک رشته در جنب آنچه بریده شده است. انگار که آن یک رشته بریده شد و انگار که مدت دنیا بآخر کشیده شد عالمیان همه مسافران‏اند، روى بسفر قیامت آورده، و دنیا بر مثال رباطى است بر سر بادیه قیامت نهاده، عمرهاى خلق بالا و پهناى آن سفرست. سالها چون منازل است، ماهها چون مراحل است، شب و روز بر مثال فرسنگ است، نفسها همچون گامها سفر دور و درازست، و عقبه تند و دشوارست، و مسافر غافل و کاهل و بیگارست.


دنیا چون درختى با سایه و نسیم است، آن کس که دل در سایه درخت و منزلگاه بندد او مردى سلیم است:


هل الدنیا و ما فیها جمیعا


سوى ظل یزول مع النهار؟

ما همچو مسافریم در زیر درخت


چون سایه برفت زود بر دارد رخت.

اینست که مصطفى (ص) گفت: «ما مثلى و مثل الدنیا الا کراکب، نال فی ظل شجرة ثم راح و ترک»


گفتا: مثل ما با دنیا همچون مثل مردى است که در تابستان گرم از بیابانى تافته برآید درختى بیند با نسیمى خوش و سایه‏اى تمام. زمانى با نسیم و سایه آن درخت بیاساید چون برآسود، پاى در رکاب مرکب آرد و زود از آنجا رحیل کند و آن درخت را با نسیم و سایه آن بگذارد و دل در آن نبندد و آن را ندیم خود نسازد. اى مسکین کسى که مرکب او شب و روز بود، مراحل و منازل او سال و ماه بود، او را همیشه مى‏برند اگر چه نمیرود، در آن حال که در خانه نشسته یا بر بستر گرم خفته مى‏پندارد که ساکن است و این خطاست که شب و روز او را در حرکات دارد، بى خواست وى او را مى‏رانند، بى تدبیر وى او را مى‏برند، بى تاختن وى او را مى‏تازانند:


من مى‏نروم که مى‏برندم ناکام


با چشم پر آب یار نادیده تمام‏

و من عجب الایام انک قاعد


على الارض فی الدنیا و انت تسیر

فسیرک یا هذا کسیر سفینة


بقوم قعود و القلوب تطیر.